☺چی شد که سیگاری شدی ؟
یه شب بارون میومد… خیلی تنها بودم...
چی شد که ترک کردی؟
چی شد الکلی شدی و سیگار رو دوباره شروع کردی؟
چی شد آوردنت اینجا، بستریت کردن؟
یه شب بارون میومد...خیلی تنها بودم...تو خیابون دیدمش…
ولی...
اون تنـــها نبـــود☻
برایت مینویسم شاید گذر زمان
تو را هم برای خواندن این مطلب به اینجا بکشاند
من همانم که با اینکه میدانستم تو نمیتوانی با من باشی
ولی باز دوستت داشتم .
منی که میدانستم بیشتر از نصف دوست دارم هایت
اجباری بود ولی به احترام دلت باور
میکردم!
و ندانستی آن اس ام اس هایی که گاهی به من میدادی .
از درون داغونم میکرد وباز به
احترام دلت تحمل میکردم
من تمام اینها را میدانستم. ولی باز دوستت داشتم
پسری دختر زیبایی رو تو خیابون دید.... شیفته اش شد ....
چند ساعتی باهم تو خیابون
قدم میزدند ...
که یهو یه مازراتی جلوی پاشون ترمز کرد . . .
دختره به پسر گفت :
خوش گذشت اما من همیشه نمیتونم پیاده راه برم .... کار نداری؟!! بای ...!
دختره نشست تو ماشین
راننده بهش گفت : خانوم ببخشید میشه پیاده بشی؟
... من راننده این اقا هستم !!!!
آهای با شمام ... همتون مثل هم هستین
یادمه آغوش بعضی هــا …
علم را زیـر سوال می برد !
.
.
آنقدر آرامم می کرد …
که هیـچ مُسکنی …
جــایش را نمی گرفت…!
بــــــهانه گـــــــیر ،زبــــــــــان نفهم … دلـــــــــــم را مـیگویـــــــــم... !
آخــــــــر تــــورا از کـــــــجا برایش بـــــــــیاورم
بــه هـــرکــس مـــی گـــویـــم “تـــــو“
بـــه خـــودش مــیــگـــیــرد. . .!
امـــا نـــمـــی دانــــــد کــــــه
هــیـــچ کــس بـــرای مـن
“تـــــــو”