هی لعنتی ...
هی لعنتی ...
اون طوریام که فکر میکنی نیست ...
شاید عاشقت بودم ، روزی..!
ولی ببین بی تو
هم زنده ام، هم زندگی میکنم
فقط گاهی در این میان یادت
زهر میکند به کامم زندگی را
همین ..!!
هی لعنتی ...
اون طوریام که فکر میکنی نیست ...
شاید عاشقت بودم ، روزی..!
ولی ببین بی تو
هم زنده ام، هم زندگی میکنم
فقط گاهی در این میان یادت
زهر میکند به کامم زندگی را
همین ..!!
قلب کوچکی دارم امّا
احساسی بزرگ
احساسی که توانست تمام دورغ ها وخیانت هایت را
تحمل کند اما نشکند ...
قلبم شکست اما دلم ماند
دلم ماند تاانتظار بکشد!!
انتظار بکشد تا شاید بیایی
واورا نیز بشکنی.
اگه خیانت نکردم فک نکن نمی تونستم
اتفاقاً خیلیا دوروبرم بودن ...
اگه خوب بودم فک نکن خوبی از خودت بوده
خوبی تو ذاتم بوده ...
اگه بردمت بالا فک نکن چیزی بودی
می خواستم هم قد خودم باشی...
اگه تک پر بودم فک نکن پریدن بلد نبودم
فقط میخواستم باتو بپرم ...
اگه دلمو فقط به تو دادم فک نکن توعالی بودی
دلم راضی نمی شد ولت کنم ...
اگه واسه دیدنت لحظه شماری می کردم
فک نکن خیلی شاخ بودی به دلم که تنگ بود احترام میزاشتم ...
اگه ... اگه ... اگه
خلاصه اگه حالا دارم سعی می کنم فراموشت کنم
فک نکن واسم آسونه . خودت راه موندن روبرام سخت کردی
که مجبورشدم آسون برم...
اره یه روزی به همۀ اشتباهاتت پی می بری
خــدايا ؟
کــمــي بــيـا جــلــوتــــر . .
مــي خــواهـــمـــ در گوشــت چــيــزي بــگــويم . . . !
ايـن يـک اعــتـرافــــــ اســت . . .
مــن بــي او یـــک لحظـــه هم
دوامــ نــمي آورمــ . . .
لمس کن کلماتی ر اکه برایت می نویسم ...
واژه غریبی ست عشق ...
لحظه ای آبادت میسازد،لحظه ای ویران….
لحظه ای پادشاهی و گاه گدا…
پر است از فراز و نشیب…
دوری و نزدیکی..
تضاد و تفاهم…
شک و یقین….
بعضی وقتــــــــا مجبوری تو فضــــــــای بغضت بخنــــــــدی
دلــــت بگــیــره ولـــی دلــگــیــری نــکــنی...
بـایـد کـسـی را پـیـدا کـنـم
کـه دوسـتـم داشـتـه بـاشـد (!)
آنـقـدر کـه یـکـی از ایـن شـب هـای لـعـنـتـی
آغـوشـش را بـرای مـن و یـک دنـیـا خـسـتـگـی اَم بـگـشـایـد...
هـیـچ نـگـویـد! هـیـچ نـپـرسـد...
فـقـط مـرا در آغـوش بـگـیـرد...
عشق یعنی محبت و سوز و گداز
عشق یعنی سوز بی ماوای ساز
عشق یعنی نغمه ای از روی ناز
عشق یعنی کوی ایمان و امید
عشق یعنی یک بغل یاس سپید
عشق یعنی اشک حسرت ریختن
عشق یعنی لحظه های ناب ناب
عشق یعنی لحظه های التهاب
عشق یعنی بنده فرمان شدن
عشق یعنی تا ابد رسوا شدن
عشق یعنی گم شدن در کوی دوست
عشق یعنی از رضایش عمر گیر
عشق یعنی زندگی را بندگی
عشق یعنی بندگی آزادگی
پاییــــز را دوســــــــــــــت دارم
پاییـــز آغاز تمام عاشقانه هایم بود
آغاز بارانی ترین قـــدم زدن هایــــــــم
آغــــــــــاز گرمای دستانــــــــــــــــــت!!!
دستــــانی که آن روزها مال مـــــــن نبــــود
دیگــــــــــــــــــــــــــه هم نیســـــــــــــــــت...
پاییــــــز بود که سبز شــــــــدم، شکفـــــــــــم!!!
پاییـــــز بود آن روزها که بیقــــــــــرارت بـــــــــــــــودم
مثـــــــــل حـــالا کـــــــــه دل تـنگـــــــــــت هستـــــــــم
پاییـــــــز بود میدانستـم می آیی و برایم آواز میشوی
حالا هـــــــــــــــــــم پاییـــــــــــــــــــز اســـــــــــت
و ایـــــــــن بـــــــــــار میدانم کـــــــه نمی آیی!!!
چه فرقی دارد حالا هم برایم شعر شــــدی!!!
پاییــــــــــــــــــــز را دوســـــــــــــــــت دارم
که همراهم بود در کنار تمام سبز شدنها
تمــــــــــــــام زرد شنــــــــدن هایـــــم
پایـیـــــــــــــــــــــز اســــــــــــــــــت
میــــــــــــــدانم دیگــــر نمی آیی
میـــــــــــــــــدانــــــــــــــــم!!!
در شهر عشق قدم میزدم
گذرم افتاد به قبرستان قلب ها
خیلی تعجب کردم!!
تا چشم کار میکرد قبر بود!
پیش خود گفتم یعنی اینقدر قلب شکسته وجود دارد؟!
یکدفعه متوجه قلبی شدم که تازه خاک شده بود
جلو رفتم برگ های روی قبر را کنار زدم تا برایش دعا کنم.......
واااااااااای چه میدیدم؟؟؟!!!!!
باورم نمیشد........
ان قلب همان کسی هست که چند وقت پیش
قلب مرا شکسته بود
ي
ک روز مي فهمي که خيلي دوستت دارم